در شرایط بحران و ناپایدار، حفظ سلامت روان اهمیت ویژهای دارد و کمک به دیگران، پذیرش احساسات طبیعی مانند ترس، کاهش قرار گرفتن در معرض اخبار نگرانکننده، حفظ روتینهای روزمره و ارتباط آرام با کودکان، از راهکارهایی است که میتواند تعادل روانی افراد را تقویت کند و تابآوری را افزایش دهد.
همبستگی انسانی در زمان بحران، ستون پنهان سلامت روان است و در دل هر ناآرامی یا بحران جمعی، حس بیثباتی میتواند بر انسان چیره شود که در چنین شرایطی، حتی کوچکترین رفتارهای همدلانه، از یک تماس تلفنی ساده گرفته تا ارائه کمک مستقیم، میتواند پیوندهای انسانی را احیا کند و فرد را از انزوای روانی نجات دهد؛ تعامل با دیگران، فرصتی فراهم میکند تا حس کنترل بر محیط بازسازی شود و انسان از حالت انفعال بیرون آید و قدرت کمک، نهتنها در حل مشکلات بیرونی، بلکه در آرامسازی درونی نهفته است، چراکه آنچه در دل بحران باقی میماند، بیش از منابع مادی، پیوندهای عاطفی و انسانی است.
نقش والدین در امنیت روانی کودکان، در بحرانها دوچندان میشود، چراکه کودکان درک مستقیمی از پیچیدگیهای بحران ندارند، اما نشانهها، تنشهای خانوادگی و تغییرات ناگهانی را با دقت درونی حس میکنند، در چنین وضعیتی، لحن کلام، نگاه، زمانبندی پاسخها و حتی سکوت والدین، پیامهای قدرتمندی به کودک ارسال میکند و والدینی که بتوانند در اوج ناآرامی، با آرامش، صداقت و همدلی با فرزندان خود صحبت کنند، در واقع زیرساختهای تابآوری روانی آنها را تقویت میکنند و شنیدن احساسات کودک بدون قضاوت، تضمینی برای سلامت روانی بلندمدت او در برابر بحرانها است.
پذیرش هیجانات، نخستین گام در مسیر بازیابی سلامت روان است؛ احساساتی نظیر ترس، خشم، ناامیدی یا اضطراب در زمان بحران طبیعی است، اما بسیاری از افراد با سرکوب یا انکار این هیجانات تلاش میکنند چهرهای مقاوم از خود نشان دهند و این در حالی است که پذیرش احساسات بدون اینکه در آن غرق شویم، راهی سالمتر و انسانمدارانهتر برای گذار از بحران است؛ گفتوگو با یک دوست، نوشتن احساسات یا حتی گریهکردن، میتواند ابزاری برای تخلیه روانی و بازیابی تعادل هیجانی باشد و انسان سالم، فردی است که به خود اجازه میدهد احساس کند و احساسات خود را سرکوب نمیکند.
در میان طوفان اخبار، حفظ سلامت روان نوعی مقاومت مدنی است و رویارویی مکرر با اخبار ناگوار، بهویژه از منابع غیرموثق و شبکههای اجتماعی، میتواند افراد را در چرخهای از نگرانی بیپایان و آشفتگی ذهنی گرفتار کند؛ همانگونه که بدن به استراحت نیاز دارد، ذهن نیز به مرزهای مشخصی برای دریافت اطلاعات نیازمند است و انتخاب آگاهانه منابع خبری، تعیین بازههای زمانی محدود برای پیگیری اخبار و اولویتدادن به مراقبت ذهنی، روشی عاقلانه برای بقا در میان آشفتگی رسانهای است.
یاریطلبی، نه نقطه ضعف بلکه، نشانه بلوغ روانی و احترام به خود است، برخی افراد در فرهنگی رشد کردهاند که استقلال مطلق را فضیلت تصور میکنند، در حالی که در شرایط دشوار، توانایی بیان نیاز و کمکخواستن از دیگران، نشانه نوعی آگاهی و رشد درونی است و درگیر شدن در فعالیتهایی که بر آنها کنترل داریم مانند نوشتن، نقاشی یا حتی مرتبکردن وسایل خانه، میتواند ذهن را از تلاطم بیرونی جدا و احساس توانمندی را تقویت کند و کمک خواستن در چنین لحظاتی، به معنای جدیگرفتن خود و حفظ حرمت روانی است.
روتینهای روزمره، لنگرهایی است که قایق ذهن را در امواج ناآرامیها ثابت نگاه میدارد و برنامهریزی ساده برای خواب، تغذیه، حرکت و حتی انجام فعالیتهای روزمره میتواند به شکلگیری احساس پایداری کمک کند؛ چنین فعالیتهایی نهتنها ساختار روانی را مستحکمتر میکنند، بلکه در برابر آشفتگیهای خارجی، احساس کنترل و انسجام درونی ایجاد میکند و بازگشت به فعالیتهای آشنا، میتواند ذهن را آرام کند و امید را زنده نگه دارد.
دسترسی عمومیبه حمایت روانی، ضرورتی برای سلامت جمعی در زمان بحران است و هنگامیکه جامعه با شوکهایی مانند جنگ، بلایای طبیعی یا بحرانهای اجتماعی مواجه میشود، تنها تأمین نیازهای فیزیکی کافی نیست و آنچه افراد را قادر میسازد که در میان دشواری از آسیب محفوظ بمانند، وجود سامانههایی برای شنیدن، راهنمایی و توانمندسازی روانی است و ایجاد فرصتهایی مانند مشاوره تلفنی، کارگاههای تابآوری و شبکههای پشتیبانی همگانی، به جامعه امکان میدهد با درسی تازهتر، قویتر رشد کند.